بدنم داره ميلرزه

ميدوني آخه اصلا حواسش نيست كه من اينجا . بهم گفت ازم مواظبت ميكنه، گفت تنهام نميذاره اما حالا تو اين شهر لعنتي منم و من! اما حالا با بي ملاحظگي تمام بعد پنج روز تنهايي ميگه دلمون خوشه اومديم خونه.

من كه تا ديدمش با روي گشاده باش برخورد كردم ، من كه گفتم و خنديدم و به روي خودم نياوردم! منكه سر لج و لجبازي با اينكه گفته بود و اس زده بود كه غذا درست نكن براش درست كردم! منكه با اينكه  خوابم نميومد با اينكه تا پيش من بود چرت ميزد و رفت تو تختمون و رفت توو فضاي مجازي رفتم و كنارش خوابيدم! منكه گفتم بيا حرف نزنيم و خودش اصرار داشت درمورد اين چندروز حرف بزنيم پس چرا اينقد بد عمل كرد!؟ 

دارم ميرم تو پيله تنهاييم و اين برا هيچكدوممون خوب نيست 

بايد باش مدارا كنم اون حاليش نيست داره چيو توو وجودم بيدار ميكنه منكه ميدونم نميذارم اين عشق از بين بره.

خيلي بدم مياد وقتي با لحن بد حرفايي كه بهش زدم رو بهم ميگه در واقع وحشي ميشم دلم ميخواد اونرومو بالا بيارم اما باز دلم نمياد ميگم نه حيفيم ما .

بعضي وقتام كه كلا حس ميكنم يه حرفايي اصلا حرفاي اون ميست و انگار يكي گذاته تو دهنش! منظورم از يكي خانوادش نيستا.

خلاصه الان اينجا رو مبل دراز كشيدم تنها و خسته م و به اين شهر غريب فكر ميكنم.

دوسش دارم ميبخشمش و به دل نميگيرم اما پيش قدم نميشم ببينم تا كجا پيش ميره

منكه ,اينكه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یادآینده EDIT PES هر چی که بخوای وبگاه جامع معماری و سازه هوشمند جهان معرفی کالا موهاتو خودم Nova Movie